قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۴۹۸: آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن ماه مسافر سفری کرد ز کرمان «الله معک » گفت همه جان کریمان «الله معک » چیست؟ خدا یار تو بادا چون یار تو شد یار، شود کار بسامان با حضرت حق باش بهر حال که باشی تا مشکلت آسان شود و بخت بفرمان آسان چه بود کان صنم از پرده درآید؟ کار تو شود چون زر و مشکل همه آسان ای جان و جهان، نقد تو در خانه خویشست زین حال چو خوش وقت شدی، دست برافشان ما را قدحی داد، دل و دین و خرد برد دیگر چه کند تا پس از این ساقی مستان؟ جایی که نماند ورع و زهد و سلامت در هر دو جهان عشق بود سلسله جنبان در حال شود ملک و ملک راکع و ساجد آنجا که قیامت شود از قامت انسان قاسم چو ترا دید حیات ابدی یافت در حضرت واجب شد ازین خطه امکان قاسم انوار