قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۴۹۵: طالبانی که اسیرند درین حبس بدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
طالبانی که اسیرند درین حبس بدن عیسی جان نشناسد ز گهواره تن آینه گفت ترا: زشت و سیه رویی داشت بر رخ خویش زن، ای دوست، بر آیینه مزن چشم حق بین بجز از حضرت حق هیچ ندید نه باول، نه بآخر، نه بسر، نی بعلن نغمه بلبل سرمست بیان عشقست چو از این درگذری حقبق زاغست و زغن راه حق شیوه تحقیق و عیانست، ای دل نتوان راه خدا رفت بتقلید و بظن از قضا عشق تو ناگاه کمینی بگشاد دل من برد بغارت، دل من، وا دل من! قاسم از پیر مغان رطل گران می طلبد اگر از باده نابست، گر از دردی دن قاسم انوار