قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۴۹۳: ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ساقی جان، لطف فرما کاسه دردی بمن سالها بگذشت و دارد دل هوای درد دن بر سر خاکم پس از صد سال اگر نامت برند آتش آهم بسوزاند همه گور و کفن ای که می پرسی: نشان عاشقان راه چیست؟ ساختن در سوختن، با سوختن در ساختن گر همی خواهی که ره را طی کنی از خود ببر زانکه در این راه نشاید شد بوصف ما و من گر تو مجنونی نشان عاشقان را باز دان : درد لیلی را میان جان شیرین یافتن نیک مشتاقم، بیا، ساقی، مرا جامی بده مطرب جان، در حسینی یک زمان راهی بزن عاشقان در رقص عرفان جمله جان می پرورند ای فقیه، آخر تو هم جان پرور اینجا، جان مکن آشکار او نهان محبوب جان و دل شود هر که سودای تو دارد در خفا و در علن مصلحت بود این که قاسم بهر تحصیل کمال ناگهان از چاه جان افتاد اندر چاه تن قاسم انوار