قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۴۵۴: من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم گه بپهلو روم و گاه بسر غلتانم گر کنی بر من بیدل نظری از سر لطف مکنت هر دو جهان را بجوی نستانم من بامید وصال تو حیاتی دارم ترسم از جور فراق تو بجان در مانم عقل می گفت: فلانی بکجا رفت؟ دریغ! گفتمش: عاشقم و در صف سرمستانم عشق می گفت: بکونین مرا کس نشناخت گاه توفان و گهی ابر و گهی بارانم چند گویی سخن عشق حرامست، حرام؟ با من این قصه مگویید، که من دیوانم عشق می گفت بقاسم که: کجا می گردی؟ گفت: در دایره نایره انسانم قاسم انوار