قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۴۳۸: گر بنالم من از این درد که در دل دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر بنالم من از این درد که در دل دارم بس عجب نبود اگر رحم کند دلدارم کهنه گنجیست درین کنج نهانی پنهان ترک سر گویم و آن گنج نهان بردارم قسمتی کان ز ازل رفت چه شاید کردن؟ من بر آن قسمتم، ار زاهد، اگر خمارم گفتمش: رو بنما، گفت که: هی! حد تو نیست خجل از گفته خویشم، پس سر می خارم اشک گلگون مرا رحم کن، ای جان و جهان که بسودای تو از دیده فرو می بارم عاقبت کشته شمشیر غمت خواهم شد من که از واقعه عشق تو بر خور دارم هیچ کس غیر تو در جان و دل قاسم نیست حالم اینست، اگر مستم، اگر هوشیارم قاسم انوار