قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۴۱۸: ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما گنج قدیمیم درین دیر کهن سال ما را چه بود گر بشناسی بهمه حال؟ ای خواجه سر سال شد و نوبت مستیست مستان خرابیم، نه امسال چو هر سال معشوق چو جانست و ندانم که چه جانست؟ هر جا که رود میرودش عشق بدنبال آنجا که سراپرده اجلال تو باشد جانها همه مستند، اگر رستم، اگر زال از روی دل افروز تو جان را نتوان برد وان زلف سیه رنگ تو دالست برین، دال در مدرسه و صومعه گردیدم و دیدم: آنجا همه قال آمد و اینجا همه احوال قوال چه خوش گفت که: جز دوست کسی نیست قاسم بسماع آمد از گفته قوال قاسم انوار