قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۳۷۹: مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار از هر طرف برآمد فریاد زینهار! در سلک عاشقان بکرم آن حبیب دل ما را شمار کرد، زهی لطف بی شمار امسال نیز محرم سر خدا نشد چون خواجه خوشدلست بافسانهای پار؟ اسرار دوست هر چه شنیدی امانتست ای دل، اگر امینی، امانت نگاه دار دریا و در شنیده ای، اما ندیده ای دریای جان دلست و سخن در شاهوار با پیشوای شهر بگویید: کای سلیم با ترس سر میآر و درین کوچه سر مدار تا چند سر بجهل برآری؟ مکن چنین سر را بدل فرو بر و از دوست سر بر آر ای جان من مکوش بهجران که بعد از این دل را نه صبر ماند، نه آرام و نه قرار قاسم بصد نیاز دل و شوق دوستی مستان چشم تست، زهی چشم پر خمار! قاسم انوار