قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۳۶۳: ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران دار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای جان جهان، ساقی جان، رطل گران دار از صومعه جان را بسر دیر مغان آر چون نکته اسرار خرابات بدانی این نکته اسرار ز اغیار نگه دار سرهای سران را ببریدند برین گنج تا دم نزند هیچ کس از پرده اسرار گر طالب سرید ز سر قصه مگویید سر را نتوان برد درین کوچه بسر بار ای جان و جهان، پرده ز رخسار برافکن تا چاک زنم پیش رخت پرده پندار منصور چو بر دار همی رفت عجب گفت: دیار بغیر از تو ندیدم درین دار تا بر سر بازار جهان جلوه گر آمد خود بود فروشنده و خود بود خریدار چون عشق قرین نیست چه مسجد، چه صوامع چون نور یقین نیست، چه تسبیح، چه زنار؟ جان و دل و دین، صبر و خرد برد بغارت فی الجمله عجب جمله برست آن بت عیار! زاهد نتواند که کند ترک سر خویش در لانه عصفور که دیدست سر مار؟ یک لمعه ز رخسار تو در دیر مغان تافت از لات و هبل نیز بر آمد دم اقرار در هجر تو سیلاب سرشکم مددی کرد والله که چه خشنودم ازین ابر گهربار! در مجلس ما قصه ناموس مخوانید من فارغم از سر، چه کشم زحمت دستار؟ ما در دو جهان روی تمنا بتو داریم رستیم بسودای تو از عالم غدار قاسم سفری کرد ز صورت بمعانی هم ناسک ادیان شد و هم سالک اطوار قاسم انوار