قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۱: تا به کی این دل من واله و شیدا باشد؟
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا به کی این دل من واله و شیدا باشد؟ تا به کی در هوس عشق و تمنا باشد؟ دل و جان رفت ز دستم،چه کنم،درمان چیست؟ مدد جان و دل از عز تعالا باشد آن زمانی که نقاب از رخ خود بگشاید در دل و دیده ما ذوق تماشاباشد هر که گیسوی ترادید از دست بداد در سویدای دلش مایه سودا باشد دایم از حضرت عزت طلبد این دل من: جام صهبا کشد و جانب صحرا باشد تو بمی خواری ما از سر غفلت منگر دایما جرعه ما لجه دریا باشد باده نوشیدم و بد مستی بی حد کردم هر کجا باده بنوشند ازین ها باشد جام اوزنده کند جان مرا جاویدان این هم ازنشأئه آن جام مسیحا باشد از شرابات خدازنده جاوید شوی باده گر درد و گر صافی و اصفا باشد برسی زود بمقصود مراد دل و جان گر ترااز طرف عشق تقاضاباشد زود باشد که بر ایوان معالی برسی همتت چون طرف جانب بالا باشد نیک وامانده راهی،که بوقت مردن دل و جان را غم تسبیح و مصلا باشد «لا» چه باشد؟چو نهنگیست درین بحر محیط بعد ازین خاطر ما جانب الا باشد گر شبی دورفتم از تو،چه گویم زان شب؟ همه شب تا بسحر بانگ و علالا باشد هر دلی رو برهی دارد و میلی بکسی قاسمی خاک ره مهدی مهدا باشد قاسم انوار