قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۵: ابر سودای تو آن لحظه که توفان بارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ابر سودای تو آن لحظه که توفان بارد دل دیوانه ما جان بجوی نشمارد تخم سودای تو در بهر یقین افشاندم دل شناسد که: ازین بحر چه بر می دارد؟ زاهد از شیوه تقلید درین مزرع عمر من ندانم چه درودست و چها می کارد؟ واعظ از مستی عشاق ندارد خبری در چنین معصره ای غوره چه می افشارد؟ باد می آید و از کوی تو دارد خبری دل و جانها همه خون، تا چه خبر می آرد؟ دل ما را بصفا وصل تو جان می بخشد جان مارا بجفا هجر تو می آزارد قاسمی، هر که دراین کوچه در آمد سر باخت غیر آن زاهد ترسیده که سر می خارد قاسم انوار