قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۵: بنده را هست سؤالی و نه آن حد منست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بنده را هست سؤالی و نه آن حد منست که چرا لعل لبت رشک عقیق یمنست؟ حد من نیست ولی عشق سخن می گوید چون همه عشق شد اینجا همه جا جای منست هم بتو راه توان یافت بنیل مقصود بوی مشک از ختن و بوی اویس از قرنست مستمان کرد بحدی که نداریم خبر تا ز مستی نشناسیم که او درچه فنست در ره عشق و فنا گر خطری پیش آید چاره از پیر مغان جوی، که او مؤتمنست چند گوییم: «علیکم برفیق الاعلی »؟ خواجه در لذت جان نیست، که در فکر تنست چند پرسی که نهان خانه آن یار کجاست؟ خلوت یار گرامی همه در انجمنست شیوه عشق بآسان نتوان ورزیدن عشق در آتش غم سوختن و ساختنست قاسمی بوی تو بشنود، دل از دست بداد بانگ بلبل همه از شوق گل و یاسمنست قاسم انوار