محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۳۸: ز چوگان بازی آمد زلف بر رخسار آشفته
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز چوگان بازی آمد زلف بر رخسار آشفته اطاقه باد جولان خورده و دستار آشفته سر زلفش که از آه هواداران کم آشفتی ز آهم دوش بود آشفته وبسیار آشفته دلیری با خیالش دستبازی کرده پنداری که زلفش را ندیدم هرگز این مقدار آشفته چنان سربسته حرفی گفته بودم در محرم کشی امشب که هم یاران پریشانند و هم اغیار آشفته نوید وصل میده وز پی ضبط جنون من دماغم را به بوی هجر هم میدار آشفته شوم تا جان فشان بر وضع بی قیدانه ات یکدم میفشان گرد از مو زلف را بگذار آشفته به این صورت ندیدم وضع مجلس محتشم هرگز که باشد غیر در کلفت تو هم دربار آشفته محتشم کاشانی