محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۱۰: دوش چون دیدم نهان در روی آتشناک او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش چون دیدم نهان در روی آتشناک او یافت کز جان عاشقم من سگ ادراک او امشب اندر سیر با او جمله مخصوصند لیک جلوهٔ مخصوص منست از قامت چالاک او صد سر اندر راخ جولانش به خاک افتاده لیک چشم دارد بر سر من حلقهٔ فتراک او ترسم از شوخی هم امروزم کند رسوا که هیچ باکی از مرد ندارد غمزهٔ بی باک او بخت کوس مقبلی زد کز قضا شد نامزد همچو من آلوده دامانی به عشق پاک او کوه کن را می کند از شکوهٔ شیرین خموش در وفا اسراف من در مرحمت امساک او جان که می لرزید دایم بر سر جسم ضعیف برق عشق آتش زد اکنون در خس و خاشاک او آن که بر وی ناگذشته ریختی خونش به خاک بگذرد از خون خود گر بگذری بر خاک او محتشم رسوا شد از عشق و سری بیرون نکرد رشتهٔ تدبیر از پیراهن صد چاک او محتشم کاشانی