محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۴۰: گرچه ناچار از درت ای سرو رعنا میروم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گرچه ناچار از درت ای سرو رعنا می روم از گرفتاری دلم اینجاست هرجا می روم رفتنم را بس که میترسم کسی مانع می شود می روم امروز و می گویم که فردا می روم رفته خضر ره ز پیش اما من گم کرده پی هست تا سر می کشم یا هست تا پا می روم عقل و دین و دل که مخصوصند بهر الفتت می گذارم با تو وحشی انس تنها می روم می روم در پی بلای هجر از یاد وصال اشگم از چشم بلا بین میرود تا می روم گفتیم کی خواهی آمد باز حال خود بگو حال من در پردهٔ غیب است حالا می روم وای بر من محتشم ز غایت بیچارگی در رهی کانرا نهایت نیست پیدا می روم محتشم کاشانی