محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۳۸: دل خود را هنوز اندر تمنای تو میبینم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل خود را هنوز اندر تمنای تو می بینم که میمیرم چو ماهی را به سیمای تو می بینم نسیم آشنائی لرزه می اندازدم بر تن چو سروی را به لطف قد رعنای تو می بینم به شکلت دیده ام شوخی و خواهد کشتنم گویا که در وی نشاء عاشق کشیهای تو می بینم ثبات عشق دیرین بین که دارم چشم برغیری ولی دل را پر از آشوب و غوغای تو می بینم به خونم کرد چابک دست دیگر دست خود رنگین سر خود را ولی افتاده در پای تو می بینم گل اندامی دگر افکنده در دامم ولی خود را اسیر اندر خم زلف سمن سای تو می بینم برآتش میزنی هردم ز جائی محتشم خود را که دیداست آن چه من از طبع خود رای تو می بینم محتشم کاشانی