محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۲۴: به بزم او حریفان را ز مستی دست و پا بوسم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به بزم او حریفان را ز مستی دست و پا بوسم به این تقریب شاید دست آن کان حیا بوسم دهم در خیل مستان تن به بدمستی که هر ساعت روم خواهی نخواهی دست آن شوخ بلا بوسم چو جنگ آغازد آن بدخو نیاید بر زمین پایم ازین شادی که دستش در دم صلح و صفا بوسم خون آن مستی که او خنجر کشد من چون گنه کاران گهش قربان شوم از عجز و گاهی دست و پا بوسم زمین بوس در آن را گر نیم لایق اجازت ده که از بیرون دردیوار آن دولت سرا بوسم دهندم تا ز ماوای سگ کویت نشان تا کی سر بیگانه گردم خاک پای آشنا بوسم کبوتر نامه ز آن دلبر چو آرد محتشم شاید کنم پرواز اگر چون مرغ و بالش در هوا بوسم محتشم کاشانی