محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۱۲: هوسم رخ به رخ شاه خیال تو نشاند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با تو آن روز که شطرنج محبت چیدم ماتی خود ز تو در بازی اول دیدم هوسم رخ به رخ شاه خیال تو نشاند آن قدر کز رخ شرم تو خجل گردیدم اسب جرات چو هوس تاخت به جولانگه عشق من رخ از عرصهٔ راحت طلبی تابیدم استخوان بندی شطرنج جهان کی شده بود صبح ابداع که من مهر تو می ورزیدم هجر چون اسب حریفان مسافر زین کرد عرصه خالی شد از آشوب و من آرامیدم آن دلارام که منصوبه طرازی فن اوست بیدقی راند که صد بازی از آن فهمیدم فکر خود کن تو هم ای دل که به تاراج بساط شاه عشق آمد و من خانهٔ خود برچیدم محتشم از تو و از قدر تو افسوس که من پشه و پیل درین عرصه برابر دیدم محتشم کاشانی