محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۱۱: به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدم دلم زان آفت جان بود فارغ وز بلا ایمن ز آفت دوستی باز آن بلا برخود پسندیدم ز راه عشق بر می گشتم آن رعنا دچارم شد ازان راهی که می رفتم پشیمان بازگردیدم هنوزم با نهال قامتش باقیست پیوندی که هرجا دیدم او را جلوه گر چون بید لرزیدم چنان ترسیده ام از غمزهٔ مردم شکار او که هرگاه آن پری در چشمم آمد چشم پوشیدم در آن ره محتشم کان سروقد میرفت و من در پی زمین فرسوده شد از بس که بر وی چهره مالیدم محتشم کاشانی