محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۷۷: او کشیده خنجر و من جامه جان کرده چاک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
او کشیده خنجر و من جامه جان کرده چاک رایاو قتل منست و من برای او هلاک زان رخم حیران آن صانع که پیدا کرده است آتش خورشید پرتو ز امتزاج آب و خاک دی به آن ماه عجم گفتم فدایت جان من گفت نشنیدم چه گفتی گفتمش روحی فداک از غم مرگ و عذاب قبر آزادم که هست قتل من از دست یار و خاک من در زیر تاک بوالعجب دشتی است دشت حسن کز نازک دلی آهوان دارند آنجا خوی شیر خشمناک جنبش دریای غم در گریه می آرد مرا می زند طوفان اشگ من سمک را برسماک محتشم هرچند گردیدم ندیدم مثل تو خیره طبعی بی حد از کافر دلی بی ترس و باک محتشم کاشانی