محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۷۳: بر در دل میزنند نوبت سلطان عشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر در دل می زنند نوبت سلطان عشق ما و جنون می دهیم وعده به میدان عشق رایت شاه جنون جلوه نما شد ز دور چاک به دامن رساند گرد بیابان عشق آن که ز لعلت فکند شور به دریای حسن کشتی ما را نخست داد به طوفان عشق بر سر جرم منند عفو و جزا در تلاش تا بچه فرمان دهد حاکم دیوان عشق عشق ز فرمان حسن داد به دست توام وه چه شدی گر بدی حسن به فرمان عشق زلف تو را آن که کرد سلسلهٔ پیوند حسن ساخت جنون مرا سلسلهٔ جنبان عشق کرد چو حسنت برون سر به گریبان دهر عابد و زاهد زدند دست به دامان عشق گرد وی از بس حذر مور ندارد گذر این دل ویران که هست ملک سلیمان عشق ماه رخ آن صنم مه چه رایان حسن داغ دل محتشم شمسه ایوان عشق محتشم کاشانی