محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۶۲: گدایان را بود از آستانها پاسبان مانع
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گدایان را بود از آستانها پاسبان مانع مرا از آستان او زمین و آسمان مانع من و شبهای سرما و خیال آستان بوسی که آنجا نیست بیم پرده دارو پاسبان مانع نگهبانان ز ما دارند پنهان داغها بر جان که ممکن نیست خوبان را شد از لطف نهان مانع به بزم امشب هوس خواهند و لطف یار بخشنده حجاب از هر دو جانب گرچه میشد در میان مانع به او خوش صحبتی می داشتم شد در دلش ناگه گمان بد مرا از صحبت آن بدگمان مانع مگر اسرار بزم دوش می خواهد نهان از من که هست امشب مرا از اختلاط بدگمان مانع چه می گفتند در بزمش که چون شد محتشم پیدا شد آن مه همزبانان را به تقصیر زبان مانع محتشم کاشانی