محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۳۲: ز دل دودی بلند آویخته زلف نگون سارش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز دل دودی بلند آویخته زلف نگون سارش خدا گرداندم یارب بلا گردان هر تارش زهر چشمی به حسرت می گشاید از پی آن گل بهر گامی که بر می دارد از جا نخل گل بارش به سر ننهاده کج تاج سیاه آن ترک آتش خو که از آهم به یک سو رفته دود شمع رخسارش به گلشن حسرت قدش رود از نخل بر گلشن به نخل خشک آموزد خرامش سحر رفتارش ز بیم غیر می گوید سخن در زیر لب با من من حیران بمیرم پیش لب یا پیش رخسارش چسان گنجانم اندر شوق ذوق لطف دلداری که از جان خوش تر آید بر دل آزاده آزارش بسی نازک فتاده جامهٔ معصومی آن گل خدا یارب نگهدارد ز دامن گیری خارش ز زلفش محتشم را آن چنان بندیست در گردن که گر سر می کشد از وی به مردن می رسد کارش محتشم کاشانی