محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۰۳: لشگر عشقت سیاهی میکند از دور باز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
لشگر عشقت سیاهی می کند از دور باز وای بر من کز سلامت می شوم مهجور باز برشکست خیل طاقت ده قرار ای دل که کرد پادشاه عشق برپا رایت منصور باز تا به جای نوش بارد نیش بر ما خاکیان فتنه مشتی خاک زد بر خانهٔ زنبور باز من که با خود برده بودم شور از میدان عشق آمدم اینک که میدان را کنم پرشور باز گرچه حسن لن ترانی بست راه آرزو من همان صیت طلب می افکنم در طور باز پای کوبان بر فراز بیستون عشق تو کوه کن را لرزه می اندازم اندر گور باز وه که در بازار رسوائی عشق پرده سوز شاهدان از باده نابند نامستور باز در برافکن دیگر ای دل جوشن طاقت که نیست از کمین بر من کمانکش بازوی پرزور باز زان خط نو خیز بر خیل سلیمان خرد خوش شکستی خواهد آوردن سپاه مور باز گر چنین خواهد نمودن کوکب عشقم طلوع ملک دل را سربه سر خواهد گرفتن نور باز با وجد فقر از اقبال عشقش محتشم چند روزی فخر خواهد کرد بر جمهور باز محتشم کاشانی