محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۶۳: رهی دارم که از دوری به پایان دیر میآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رهی دارم که از دوری به پایان دیر می آید سری کز بی سرانجامی به سامان دیر می آید به پیراهن دریدن تا به دامان می رود دستم ز ضعفم چاک پیراهن به دامان دیر می آید صبا جنبید و میدان رفته شد یارب چرا این سان به جولان آن سوار گرم جولان دیر می آید دل و جان از حسد در آتش انداز انتظار او سپه جمعست میدان گرم و سلطان دیر می آید از آن سو صد بشارتها فغان دادند زین جانب به استقبال جانهم رفت و جانان دیر می آید دلم بهر نگاه آخرین هم می تپد آخر که شد پیمانه پر آن سست پیمان دیر می آید طبیب محتشم را نیست در عالم جز این عیبی که بر بالین بیماران هجران دیر می آید محتشم کاشانی