محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۵۰: سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود فغان کز چشم او آخر فتادم از گناه خود نمی دانم چرا برداشت از من سایهٔ رحمت سهی سروی که دارد عالمی را رد پناه خود کشد شمشیر و گوید سر مکش از من معاذالله گدائی را چه حد سرکشی با پادشاه خود میندیش از جزا هرچند فاشم کشته ای ای مه که من خود هم اگر باشم نخواهم شد گواه خود شب عید است و مه در ابر و مه جویندگان در غم تو خود بر طرف با می برشکن طرف کلاه خود به جرمی کاش پیشش متهم گردم که هر ساعت به دست و پایش افتم معذرت خواه از گناه خود چو من از دولت قرب ارچه دوری محتشم میرو به این امید گاهی بر در امید گاه خود محتشم کاشانی