محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۳۴: ملامت گو که گاهی همچو ماه از روزنت بیند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ملامت گو که گاهی همچو ماه از روزنت بیند بیاید کاشکی در روزن چشم منت بیند سمن را رعشه درتابد که از باد سحرگاهی براندام چو گل لرزیدن پیراهنت بیند در آغوش خیالت جذبه ای می خواهد این مخمور که چون آید به خود دست خود اندر گردنت بیند به میزان نظر سنجد گرانیهای حسنت را کسی کاندر خرام آرام چابک توسنت بیند شناسای عیار قلب شاهی ای شهنشه کو که توسن راندن و شاهانه ترکش بستنت بیند تو آن شمعی که در هر محفلی کافروزدت دوران ز آه حاضران صد شعله در پیرامنت بیند رود بر باد گر کشت حیات محتشم زان مه که گرد خوشه چینت را به گرد خرمنت بیند محتشم کاشانی