محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۲۶: چشمت چو شهر غمزه را آرایش مژگان کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشمت چو شهر غمزه را آرایش مژگان کند صد رخنه زین آئین مرا در کشور ایمان کند از کشتکان شهری پر و خلق از پی قاتل دوان با نرگس فتان بگو تا غمزه را پنهان کند اشک من از خواب سکون بیدار و مردم بی خبر این سیل اگر آید چنین صدخانه را ویران کند ماهی نهد دل بر خطر مرغ هوا یابد ضرر آن دم که اشک و اه من در بحر و بر طوفان کند گر مژدهٔ کشتن دهی زندانیان عشق را صد یوسف از مصر طرب آهنگ این زندان کند زین سان که من در عاشقی دارم حیات از درد او میرم اگر عیسی دمی درد مرا درمان کند گردد کمال حسن و عشق آن دم عیان بر منکران کورا بهار خطر رسد ما را جنون طغیان کند ای پرده دار از پیش او یک سو نشین بهر خدا تا عرض حال خود گدا در حضرت سلطان کند دشتی که سازد محتشم گرم از سموم آه خود گر باد بر وی بگذرد صد خضر را بی جان کند محتشم کاشانی