محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۱۴: یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند کان دو رعنا نرگس از بستان حسن انگیختند دست دعوی از کمان ابرویش کوتاه بود زان جهت بردند و از طاق بلند آویختند بود پنهان در یکتائی که در آخر زمان بهر پیدا کردن آن خاک آدم بیختند ریخت هرجا هندوی جانش به ره تخم فریب از هوا مرغان قدسی بر سر هم ریختند خلق را حسنش رهانید آن چنان از ما سوی کز مه کنعان زلیخا مشربان بگریختند بست چون پیمان به دلها عشق تو پیوند او دیده پیوندان ز هم پیوندها بگسیختند پیش از آن کز آب و خاک آدم آلاینده ست عشق پاک او به خاک محتشم آمیختند محتشم کاشانی