محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۱۱: یار بیدردی غیر و غم ما میداند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار بیدردی غیر و غم ما می داند می کند گرچه تغافل همه را می داند آفتابیست که دارد ز دل ذره خبر پادشاهیست که احوال گدا می داند گر بسازم به جفا لیک چه سازم با این که جفا می کند آن شوخ و وفا می داند ای طبیب ار تو دوائی نکنی درد مرا آن که این در به من داد دوا می داند همه شب دست در آغوش خیالت دارم کوری آن که مرا از تو جدا می داند روز و شب مهر تو می ورزم و این راز نهان کس ندانست به غیر از تو خدا می داند محتشم کز ملک و حور و پری مستغنی است خویشتن را سگ آن حور لقا می داند محتشم کاشانی