محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۲۰۸: دم جاندان آن بت بر سرم با تیغ کین آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دم جاندان آن بت بر سرم با تیغ کین آمد پس از عمری که آمد بر سر من این چنین آمد ز قتلم شد پشیمان تا ز اندوهم برآرد جان نه پنداری که رحمش بر من اندوهگین آمد سخن چین عقده ای در کار ما افکنده پنداری که باز آن بت گره بر ابرو و چین بر جبین آمد ز دست مرگ خواهد یافت مرهم دردم آخر ازو زخمی که بر دل از نگاه اولین آمد سکون در خاک آدم کی گذارد عالم آشوبی که هر جا پانهاد از ناز جنبش در زمین آمد ز سیلب اجل هرگز نیامد بر بنای جان شکستی کز هوای آن صنم در کار دین آمد تو زین سان محتشم نومید چون هستی اگر ناگه بشارت در رساند قاصدی کان نازنین آمد محتشم کاشانی