محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۸۹: اجل خواهم مزاج خوی آن بیدادگر گیرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اجل خواهم مزاج خوی آن بیدادگر گیرد بود خار وجودم از ره او زود برگیرد به جانان می نویسم شرح سوز خویش و می ترسم کز آتشناکی مصمون زبان خامه درگیرد بس است ای فتنه آن سر فتنه بهر کشتن مردم به جلاد اجل گو تا پی کار دگر گیرد طبیبم نیز رویش دید و خصمم گشت می ترسم که بر مرگم رگ جان بعد ازین خصمانه تر گیرد چو آمیزد حیا با آه آتشبار من شبها به جای سبزه و شبنم جهان را در سپر گیرد اگر فصاد بگشاید بیمار عشقت را ز خون گرمش آتش از زبان نیشتر گیرد به چشم کم مبین ملک جنون را کاندرین کشور گدا باشد که باج از خسروان بحر و برگیرد نماند بر زمین جنبنده از بیداد گوناگون اگر یک لحظه گردون خوی آن بیدادگر گیرد اگر همرنگ مائی محتشم در بزم عشق او ز جان برگیرد دل تا صحبت ما و تو درگیرد محتشم کاشانی