محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۷۷: بس که روز و شبم از دل سپه غم گذرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس که روز و شبم از دل سپه غم گذرد کاروان طرب و شادی از آن کم گذرد لرزه ام بر رگ جان افتد و افتم درپات باد اگر از سر آن طره پرخم گذرد از خیالش خجلم بس که شب و روز مرا در دل پر شرر و دیدهٔ پر نم گذرد چون غجک دم به دم آید ز دلم نالهٔ زار تیر عشق از رگ جان بس که دمادم گذرد ملکی ماه زمین گشته که از پرتو او هر شب از غرفهٔ مه نعرهٔ آدم گذرد اگر از سوختن داغ کشد دست اولی است هر که در خاطرش اندیشه مرهم گذرد محتشم را دم آخر چو رسیدی بر سر آن قدر بر سر اوباش که از هم گذرد محتشم کاشانی