محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۷۴: طبیب من ز هجر خود مرارنجور میدارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
طبیب من ز هجر خود مرارنجور می دارد مرا رنجور کرد از هجر و از خود دور می دارد چو عذری هست در تقصیر طاعت می پرستان را امام شهر گر دارد مرا معذور می دارد به باطن گر ندارد زاهد خلوت نشین عیبی چرا در خرقهٔ خود را این چنین مستور می دارد اگر بینی صفائی در رخ زاهد مرو از ره که صادق نیست صبح کاذب اما نور می دارد سیه روزم ولی هستم پرستار آفتابی را که عالم را منور در شب دی جور میدارد طلب کن نشئه زان ساقی که بیمی چشم خوبان را به قدر هوش ما گه مست و گه مخمور میدارد پس از یک مردمی گر میکنی صد جور پی درپی همان یک مردمی را محتشم منظور می دارد محتشم کاشانی