محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۳۲: با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با رقیب آمد و این غمکده را در زد و رفت در نزد آتش غیرت به دلم در زد و رفت جست برقی و به جان طمع آتش زد و سوخت دی که ساغر زده از کلبهٔ من سر زد و رفت آتشی سر زد و شدشمع طرب خانهٔ دل مرغ جان آمد و گرد سر او پر زد و رفت میزد او خود در صحبت چو من از بی صبری در تکلیف زدم بر در دیگر زد و رفت خواستم در سر مستی شومش دامن گیر ناگهان سر زد و دامن به میان بر زد و رفت آن که ساغر زده از مجلس غیر آمده بود وه که در مجلس ما سنگ به ساغر زد و رفت آشکارا به رخ خاکی من پای نهاد سکهٔ مهر من غم زده بر زر زد و رفت ملتفت گرچه به سمبل شدن صید نشد ناوک افکند و دوید از پی و خنجر زد و رفت گفتمش مرغ دلم راست به پا رشتهٔ دراز گرهی بر سر آن زلف معنبر زد و رفت داغدار تو چنان ساخت که سوزش نرود زان تعافل که برین سوخته اختر زد و رفت این ابتر بود که نامد دگر آن آفت جان که ره محتشم بی دل ابتر زد و رفت محتشم کاشانی