محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۱۲۳: خاطری جمع ز شبه آن که تو میدانی داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خاطری جمع ز شبه آن که تو میدانی داشت کاینقدر حسن بیک آدمی ارزانی داشت حسن آخر به رخ شاهد یکتای ازل عجب آیینه ای از صورت انسانی داشت دهر کز آمدنت داشت به این شکل خبر خنده ها بر قلم خوش رقم مانی داشت وهم کافر شده حیران تو گفت آن را نیز که نه هرگز نگران گشت و نه حیرانی داشت ماه را پاس تو در مشعله گردانی بست مهر را بزم تو در مجمره سوزانی داشت زود بر رخصت خود کلک پشیمانی راند شاه غیرت که دل از وی خط ترخانی داشت خونم افسوس که در عهد پشیمانی ریخت که نه افسوس ز قتلم نه پشیمانی داشت محتشم از همهٔ خوبان سر زلف تو گرفت در جنون بس که سر سلسلهٔ جنبانی داشت محتشم کاشانی