محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۷: گفتمش تیر تو خواهد به دل زار نشست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتمش تیر تو خواهد به دل زار نشست به فراست سخنی گفتم و بر کار نشست صحبتی داشت که آمیخت بهم آتش و آب دی که در بزم میان من و اغیار نشست غیر کم حوصله را بار دل از پای نشاند لله الحمد که این فتنه به یک بار نشست سایه پرورد بلا می شوم آخر کامروز بر سرم مرغ جنون آمد و بسیار نشست هرکه چون شمع به بالین من آمد شب غم سوخت چندان که به روز من بیمار نشست پشت امید به دیوار وفای تو که داد که نه در کوچهٔ غم روی به دیوار نشست محتشم آن کف پا از مژه ات یافت خراش گل بی خار شد آزرده چو با خار نشست محتشم کاشانی