محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۵: کمر به کین تو ای دل چو یار جانی بست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کمر به کین تو ای دل چو یار جانی بست طمع مدار که دیگر کمر توانی بست به بزم وصل قدم چون نهم که عصمت او گشود دست و مرا پای کامرانی بست دری که دیده بروی دلم گشود این بود که عشق آمد و درهای شادمانی بست گز از خماردهم جان عجب مدار ای دل که ساقی از لب من آب زندگانی بست رخ از دریچهٔ معنی نمود آن که به ناز میان حسن و نظر سدلن ترانی بست شکست ساغر دل را به صد ملامت و باز به دستیاری یک عشوهٔ نهائی بست به نیم معذرتی آن هم از زبان فریب در هزار شکایت ز نکته دانی بست چو گرد قصد نگه کار غیر ساخت نخست که چشم او به فریب از نگاهبانی بست به عرض عشق نهان محتشم زبان چو گشود میانهٔ من و او راه همزبانی بست محتشم کاشانی