محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۷: هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت کنون ماه تمامی ناتمامی آن چنان یارت به آب دیده پروردم نهالت را چه دانستم که بر هربی بصر بارد ثرم نخل ثمر بارت هنوزت بوی شیر از غنچهٔ سیراب می آید که بود از شیرهٔ جانم غذای چشم خون خوارت هنوزت دایه میزد شانه بر سنبل که من خود را نمی دیدم به حال خویش و می دیدم گرفتارت هنوزت نامرتب بود بر تن جامه خوبی که جیبم پاره بود از دست خوی مردم آزارت هنوزت طره در مرد افکنی چابک نبود ای بت که من افتاده بودم در کمند جعد طرارت هنوز از یوسف حسنت نبود آوازه ای چندان که با چندین هوس بودم من مفلس خریدارت کنون کز پای تا سر در لباس عشوه و نازی ز عاشق در پس صد پرده پنهان است رخسارت برون آتا فشاند محتشم نقد دل و جان را به یک نظاره بر لطف قد و انگیز رفتارت محتشم کاشانی