محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۵۴: دور بر بسترم از هجر تو رنجور انداخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دور بر بسترم از هجر تو رنجور انداخت چشم زخم عجبی از تو مرا دورانداخت من که سر خوش نشدم از می صد خمخانه به یکی ساغرم آن نرگس مخمور انداخت آن که در کشتن من دست اجل بست به چوب ناوکی بود که آن بازوی پرزور انداخت رنج را از تن مایل به اجل دور افکند مژدهٔ پرسش او بس که به دل شور انداخت ساخت بر گنج حیات دو جهانم گنجور به عیادت چو گذر بر من رنجور انداخت از دل جن و بشر شعلهٔ غیرت سر زد از گذاری که سلیمان به سر مور انداخت کلبهٔ محتشم از غرفهٔ مه برد سبق تا بر او پرتوی آن طلعت پرنور انداخت محتشم کاشانی