محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۶: نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نامسلمان پسری خون دلم خورد چو آب که به مستی دل مرغان حرم کرده کباب کار بر مرغ دلم در کف طفلی شده است آن چنان تنگ که گلشن بودش چنگ عقاب شاهد عشق حریفیست که گر یابد دست می کند دست به خون ملک الموت خضاب چهرهٔ هجر به خواب آید اگر عاشق را کشدش خوف به مهد اجل از بستر خواب لرزه بر دست نسیم افتد اگر برگیرد به سر انگشت خیال از رخ او طرف نقاب تو که داری سر شاهنشهی کشور دل فکر ملک دل ما کن که خرابست خراب محتشم را دم آبی چو ز تیغت دادی دم دیگر به چشانش که ثوابست ثواب محتشم کاشانی