محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۳: نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را که دست نیست بدان هیچ پادشاهی را پناه صد دل مجروح گشته کاکل تو چه پردلی که حمایت کند سپاهی را جز آن جمال که خال تو نصب کردهٔ اوست که داد مرتبه خسروی سیاهی را به نیم جان چه کنم با نگاه دم دمش گه صدهزار شهید است هر نگاهی را دلی که جان دو عالم به باد دادهٔ اوست در او اثر چو بود ناله ای و آهی را مر از وصل بس این سروری که همچو هلال ز دور سجده کنم گوشهٔ کلاهی را برای مهر و وفا کند کوه کن صد کوه ولی نکند ز دیوار هجر کاهی را رو ای صبا و به آن سرو پاک دامن گو که از برای تو کشتند بی گناهی را جهان ز فتنهٔ چشمت پرست ز انخم زلف نما به محتشم ای گل گریز گاهی را محتشم کاشانی