محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۶: کسی ز روی چنان منع چون کند ما را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کسی ز روی چنان منع چون کند ما را خدا برای چه داده است چشم بینا را نشان ز عالم آوارگی نبود هنوز که ساخت عشق تو آوارهٔ جهان ما را درون پرده ازین بیشتر مباش ای گل که نیست برگ و نوا بلبلا، شیدا را هزار سلسله مو در پیت به خاک افتد چو برقفا فکنی موی عنبر آسا را برای جلوه چو نخل تو را دهد حرکت جسد به رعشه درآرد هزار رعنا را به آن تکلم شیرین گهی که جان بخشی به دم زدن نگذارد کسی مسیحا را به جز وفای تو درد مرا دوائی نیست خدا دوا کند این درد بی دوا ما را ز غمزه دان گنه چشم بی گنه کش خویش که تیغ می دهد این ترک بی محابا را بهر زه لب مگشا پیش کس که نگشائی زبان محتشم هرزه گوی رسوا را محتشم کاشانی