محتشم کاشانی
قطعه ها
شماره ۸۲ - در ماده تاریخ گوید: چراغ بدر ز بده دودمان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل افروز شمع شبستان انس چراغ بدر ز بده دودمان گل کم بقا سرو کوته حیات نهال خزان دیده پیش از خزان درخشان سهیل سریع الغروب بدیع زمانه بدیع الزمان مه چارده ساله ای کام یافت مه چارده را باو توامان درین بزم فانی به کوشش رساند فلک نغمه ارجعی ناگهان دمی کز در او در آمد اجل برآمد غریو از زمین و زمان چو او بر زبان راند حرف وداع پدر نطق را تیغ زد بر زبان چو پیک اجل دامن او گرفت دردیدند یاران گریبان جان چو او ساغر مرگ بر لب نهاد لب از کردهٔ خود گزید آسمان چو او چشم برهم نهاد از قضا شد از غصهٔ چشم قدر خون فشان چو او در جوانی کفن پوشد شد سیه پوش گشتند پیر و جوان چو او گشت بر اسب چوبین سوار سوار فلک را ز کف شد عنان چو تابوت او شد روان همچو تیر ز بار الم گشت قدها کمان چو شد مهد آن ناز پرور زمین بلرزید بر خود زمین و زمان پسر رفت و یار پدر شد جنون جنونی که کردش به صحرا دوان جنونی که مجنون اگر داشتی برآوردی از کوه و هامون فغان به چشم خود از گریه نزدیک شد که نگذارد از روشنائی نشان چو از گریه اش می نمودند منع به زاری همی گفت کای دوستان بدیع الزمان رفته از دیده ام که بی او مبیناد چشمم چشم جهان چو این بیت برخواند تاریخ وی شد از اولیم مصرع او عیان محتشم کاشانی