محتشم کاشانی
قصیده ها
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - وله ایضا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به که درین گفته معجز بیان درج بود نام خدای جهان شکر که قیوم کریم احد جانده پوزش طلب و جانستان پایهٔ ده عقده ز گیتی گشای پادشه ملک به حارس رسان کرد اگر حکم که شاه سلیم ماه فلک فطرت جم پاسبان بار جهان بست و باقدام این دل ز بقا کند و ز آثار آن خورد بهم حد جهانی ولی شد به دمی تازه زمین و زمان از که ز شاهی که به اقبال اوست فتنهٔ ایام ز مردم نهان شاهسواری که ز شاهان بود امجد و اشجع به کمال و توان شیر مصافی که به هیجا در آب جسته مبارز ز بنان سنان کوه شکوهی که ز تمکین نهاد بزم تعین به اساس کران صاحب عالم که ازو برقرار مانده رفاهیت کون و مکان باد بر این طرفه بنا از نشاط تا ابد این بانی صاحبقران عزلت ده روزه او را بلی باد به دل خسروی جاودان هست محال آن که ببندد به فکر آدمی این عقد درر عقده سان ای ملک ستان کبیر وی شه کامل نسق کامران گرچه به لوح دل دانای خود زد رقم مدت امن و امان بیش ز هر پادشهی کوس هم کوفت در اصلاح مهم جان باد ازو دور به دوران که هست پادشه و شیردل و نوجوان می نگرد دل چو به هر مصرعی کامده یک فکر از آن داستان هست بدانسان که به رمز و حساب فهم شود سال جلوسش از آن محتشم کاشانی