محتشم کاشانی
غزل ها از رسالهٔ جلالیه
شماره ۴۰: بهشتی دارم اما دوزخی از دور میبینم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چراغ خود دگر در بزم او بی نور می بینم بهشتی دارم اما دوزخی از دور می بینم به خشم است آن مه از غیر و نشان تیر خوفم من که در دستش کمان خشم را پرزور می بینم نگه ناکردنش در غیر خرسندم چسان سازد که من میل نگه زان نرگس مخمور می بینم به ساحل گر روم بهتر که دریای وصالش را ز طوفانی که دارد در قفا پرشور می بینم هنوز از آفتاب وصل گرمم لیک روز خود به چشم دور بین مثل شب دیجور می بینم برای غیر گوری کنده بودم در زمین غم کنون تابوت خود را بر لب آن گور می بینم چسان پیوند برد محتشم در نزع جسم از جان ز دست او کنون خود را به آن دستور می بینم محتشم کاشانی