بارق شفیعی
گزیده اشعار
مادر، مرا ببخش!
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مادر، مرا ببخش! می خواستم به باغ تو، نخل امید من سبز و بلند و شنگ و شکوفا شود، نشد! هر شاخه، هر ستاخ – پُر برگ و بار و خرّم و زیبا شود، نشد! هر برگ گل به شاخ: تصویر جلوه پرور فردا شود، نشد! مادر، مرا ببخش! می خواستم به گاهِ بهارِ شکوفه ها ذرّات جان من چون نور عشق گرم و شتابان و پُر فروغ: در رگ رگِ شکفتن گل ها شود، نشد! مادر، مرا ببخش! می خواستم ز چاکِ گریبانِ دره ها این پاره های پیکر خونین کوهسار – وادیِّ خامشان – تا شعله زار دامن تفتان دشت ها با شبنم بهار چمن شست و شو دهم تا هر که بنگرد به تو، شیدا شود، نشد! مادر، مرا ببخش! می خواستم که هر چه ز خاک تو سر زند با رنگ و بوی زینت روی زمین شود، می خواستم که هر که به نام تو می زید: نیروی آفرینش عصر نوین شود، – جهان آفرین شود- طراح نظم تازهٔ دنیا شود، نشد! مادر، مرا ببخش! می خواستم به دامن صحرا، چکادِ کوه، بر اوج سبز شاخ ِ سپیدار دیرسال: هر زندخوان زندهٔ باغ و بهار تو بهتر ز هر عقاب فضا گردِ کاینات سیمرغ ره گشای ثریا شود، نشد! مادر، مرا ببخش! که در روزگار من: «آیین طالبانه»ی بگذشته های دور، پرغوی جنگلیّ ِ ستمبارگان زور دست ستم ز دامن پاکت رها نکرد. مادر، مرا ببخش! می خواستم برون و برون تر ز خویشتن هر همزمان من از دانگی برون جهد و خرمنی شود یعنی به رغم «من» همه جا «ما» شود، نشد! مادر، مرا ببخش! زین واپسین «گناه» می خواستم تمامت این ناتمام ها، این ایده آل ها، از من جدا شود وین جان ناتوانِ ز «آینده» ناامید، بی انتظار و بی خود و تنها شود، نشد! بهمن ۱٣۸۱ خورشیدی ( جنوری ٢٠٠٣ میلادی روتنبورگ هوم – آلمان بارق شفیعی