طغرل احراری
غزل ها
شمارهٔ ۲۸۲: برد دلم را ز ره زلف سمنسای او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برد دلم را ز ره زلف سمنسای او کرد شهید نگه نرگس شهلای او گشته به هم توأمان از خط کلک ازل دست من و دامنش فرق من و پای او! کی بود اندر زمین در خور او مسکنی؟! منظر چشمم بود منزل و مأوای او! گردن سرو سهی خم شده از انفعال دیده مگر در چمن قامت زیبای او؟! فرش خرام رهش چشم امیدم بود تا نرسد بر زمین نقش کف پای او! گر چه مسیحا به لب زنده کند مرده را در فن احیاگری ره نبرد جای او! هر که به روز آورد شام فراق تو را گر نه به حالش کنی رحم بود وای او! می شکند چون خزف قیمت در عدن همچو سخن های من لعل شکرخای او! باد تو را آفرین طغرل شاهین وطن کردی تمام از سخن وصف سراپای او! طغرل احراری