طغرل احراری
غزل ها
شمارهٔ ۲۷۹: قدر مسیحا برد لعل سخندان او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قدر مسیحا برد لعل سخندان او عقد ثریا درد گوی گریبان او روضه فردوس را نسبت کویش مده! گلشن جنت کجا طرف گلستان او؟! شحنه هجران او آن قدرم دور کرد می نرسد گرد من هیچ به دامان او! می برد از همدمان در گرو او گوی غم هر که اگر دل نهد در خم چوگان او کوه بدخشان اگر معدن لعل آمده مخزن گوهر بود لعل بدخشان او! سلسله زلف او پای به دامن کشید کی بودش منطقی مانع دوران او؟! صیقل خورشید ازان داد به رویش جلا بود غباری مگر از خط ریحان او؟! بود نوای تواش زمزمه طغرلم شهره آفاق شد زان همه الحان او! طغرل احراری