طغرل احراری
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۲: بر رخش آئینه را یک چشم حیران است و بس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر رخش آئینه را یک چشم حیران است و بس جوهر دل را غرض نیرنگ امکان است و بس هر متاعی دارد اینجا جلوه عرض ظهور انتخاب نسخه هستی نه اینسان است و بس کی شود بی لطف او جمعیت دیو و پری؟! خاصیت تنها نه در دست سلیمان است و بس! از حدیث لعل او این نکته روشن شد مرا لعل کی مخصوص در کوه بدخشان است و بس؟! کوهکن گر جان شیرین کرد صرف بیستون حاصلش ازین تمنا کندن جان است و بس آنچه از باغ امید وصل او چیدم ثمر بر دلم ز ابروی او یک دسته پیکان است و بس طغرل از درس کمال خویش دارم خجلتی کز عرق بر جبهه ام جوش چراغان است و بس طغرل احراری