طغرل احراری
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۸: باز جانم شد فدای چشم خمار دگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز جانم شد فدای چشم خمار دگر مشکلم افتاد در دست ستمگار دگر بارها بودم ز عشق خوبرویان چون کمان قاتلی دوشم به تیر افکند کین بار دگر جای مرحم آمد و آزردم از وصل رقیب بر جراحت زار زخمم ماند آزار دگر تار ساز وصلش ار بگسست دارد جای آن نغمه زیر و بم هجرش بسی تار دگر دعوی عشق ورا اثبات وحدت می کنم زانکه نبود رتبه منصور دلدار دگر نزد یار خویش با رغم عدو یاری مپرس بر گمان آنکه نبود یار را یار دگر چشم من بی چشم شوخش از رمد بیمار بود با طبیب عشق گفتم گفت بیمار دگر خوبرویان نقد حسن خود به بازار آورند نقد حسنش را بود هر روز بازار دگر طغرل آسانش اگر خواهی تو اندر روزگار دست خود کوتاه کن جز عشق از کار دگر! طغرل احراری